ادبیات پارسی

مهدی فرجی ، شعری از مهدی فرجی ، اشعار مهدی فرجی ، نوشته های مهدی فرجی ، آثار مهدی فرجی ، چند شعر از حتّی درست تا لب ریل قطار رفت‌ ترسید شاعرانه نمیرد، کنار رفت‌ برگشت پشت پنجره‌ی خانه‌اش نشست‌ یک

حتّی درست تا لب ریل قطار رفت‌ - مهدی فرجی

حتّی درست تا لب ریل قطار رفت‌ - مهدی فرجی

 

حتّی درست تا لب ریل قطار رفت‌

ترسید شاعرانه نمیرد، کنار رفت‌

 

برگشت پشت پنجره‌ی خانه‌اش نشست‌

یک دور مثل باد دقیقه شمار رفت‌

 

ـ من اینهمه مداد و ورق نفله کرده‌ام

در بیست و چند سال که بر یک مدار رفت‌

 

تقویم را ورق زد دنبال بچگی‌ش

حتی سراغ آلبومش چند بار رفت‌

 

لحظه به لحظه عقربه‌ها تندتر شدند

ساعت چهار آمد، ساعت چهار رفت‌

 

حتی غروب آمد، حتی غروب رفت‌

حتی بهار آمد، حتی بهار رفت‌

 

از صندلی بلند شد و مشت زد به میز

فرصت نشد قبول کند، زیر بار رفت

 

فردا درست ساعت نه‌ ... روزنامه ها؛

یک شاعر روانی زیر قطار رفت‌

 

 

+ نوشته شده در   13 مهر 1399ساعت 5:18  توسط جمشید عزیزی