ادبیات پارسی

چقدر ساده به هم ریختی روان مرا ، امید صباغ‌نو ، شعرهای امید صباغ‌نو ، اشعار امید صباغ‌نو ، آثار امید چقدر ساده به هم ریختی روان مرا بریده غصّه­ ی دل کندنت امان مرا قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد به هر زبان بنویسند داستان مرا گذشت

چقدر ساده به هم ریختی روان مرا

چقدر ساده به هم ریختی روان مرا

 

چقدر ساده به هم ریختی روان مرا
بریده غصّه­ ی دل کندنت امان مرا

قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا

گذشتی از من و شب­ های خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو جهان مرا

سریع پیر شدم آنچنان که آینه نیز
شکسته در دل خود صورت جوان مرا

به فکر معجزه­ ای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا

نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا

تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلخ­ تر از این مکن دهان مرا

چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا

تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا

 

 

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه 8 آبان 1399ساعت 8:39  توسط جمشید عزیزی