ادبیات پارسی

گروس عبدالملکیان ، شعرهای گروس عبدالملکیان ، اشعار گروس عبدالملکیان ، آثار گروس عبدالملکیان ، نوشته دره ها گلوله خورده اند جنگل گلوله خورده است خون همین حالا دارد در انارها جمع می شود من اما بر تپه ای نشسته ام بهمن کوچک دود می کنم.

دره ها - گروس عبدالملکیان

دره ها - گروس عبدالملکیان

 

دره ها گلوله خورده اند
جنگل گلوله خورده است
خون همین حالا دارد
در انارها جمع می شود
من اما
بر تپه ای نشسته ام
بهمن کوچک دود می کنم.

یعنی تنهایم
یعنی نام هیچکس در دهانم نیست
و اندوه را
مثل عینکی دودی
بر چشم گذاشته ام

باید بروم
این بهمن کوچک را ترک کنم
اسفند را
بهار را هم...

نه با مرگ
که چیز مسخره ای است...

آن راهِ کوچک

که بعد از درخت ها لخت می شود
هوسِ بیشتری دارد...

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه 16 مهر 1399ساعت 5:22  توسط جمشید عزیزی